چین؛ The Revenge of Yellow Dragon: WWIII Climate Wars P3

اعتبار تصویر: کوانتوم ران

چین؛ The Revenge of Yellow Dragon: WWIII Climate Wars P3

    2046 - پکن، چین

    مدیر چاو در حالی که وارد دفتر تاریک و روشن صفحه کامپیوتر ما شد، گفت: "اژدهای زرد دوباره ضربه زده است." اعتراضات کلاس دو اکنون در بیست و سه شهر در حال پیگیری است. او به تبلت خود ضربه زد و صفحه نمایش رایانه های ما را مجبور کرد به فیلم های زنده دوربین های مداربسته اعتراضات ملی تبدیل شوند. "آنجا، می بینید. به این همه مزاحم نگاه کن.»

    طبق معمول، اعلام مدیر چاو برای تیم من یک خبر قدیمی بود. اما، با توجه به روابط خانوادگی او در دفتر سیاسی، مهم است که مدیر چاو احساس مهم بودن کند. "دوست داری چطور پیش برویم؟" من پرسیدم. از زمانی که پخش زنده دزدان دریایی پخش شد، ما در حال حاضر سرکوب نظرات رسانه های اجتماعی مربوط به اعتراضات را در منطقه تعیین شده خود افزایش داده ایم.

    لیلینگ، این بار جدی است. رئیس جمهور خود را نگران فعالیت های تروریستی اژدهای زرد کرده است. خودش دو ساعت پیش با دفتر ما تماس گرفت.» مدیر چاو به اطراف دفتر نگاه کرد و بررسی کرد که آیا همکاران متخصص سانسور من - وایمین، شین، پینگ، دلون و شیمینگ - توجه دارند یا خیر. من همین الان یک جلسه با وزیر چیان ترک کردم. او تیم شما را از وظیفه نظارت بر رسانه های اجتماعی کنار می کشد. دوباره به واحد کوچکتری اختصاص داده خواهد شد. به دستور وزارت امنیت عمومی، شما اکنون وظیفه دارید هویت اژدهای زرد را کشف کنید.

    زمزمه های هیجان را از اعضای تیمم پشت سرم می شنیدم. اما تیم هوانگ در گوانگدونگ و تیم شاو چطور؟ آیا آنها با موفقیت او را ردیابی نکردند؟

    «هر دو شکست خوردند. و هر دو تیم اکنون منحل شده اند." چشم های مدیر چاو به چشمان من دوخته شد. تیم شما بهترین تیم در منطقه است. شما نماینده من هستید و اکنون رئیس جمهور در حال تماشا است. او به ما دستور داده است که این مار را قبل از انتخابات سراسری نوامبر امسال بگیریم. ... دو هفته، لیلینگ. عاقلانه نیست که شکست بخوریم.»

    ***

    من دفترم را دیر ترک کردم، به سمت غرب در جاده Guanghua رفتم، از کنار دفتر مرکزی دوربین مدار بسته. راه رفتن به خانه نزدیک به یک ساعت طول می‌کشید و شب بسیار سردتر از زمستان‌هایی بود که در کودکی به آنها عادت کرده بودم. فکر کردم تاکسی بگیرم، اما باید خودم را در پیاده روی گم کنم، خیالم را راحت کنم.

    تیم من از اخطار مدیر چاو ناراحت بود. برای کاهش نگرانی آنها، من کاسه های pho را از فروشگاه ویتنامی مورد علاقه مان تحویل گرفتیم و تا زمانی که در مورد استراتژی شکار دیجیتال خود به توافق رسیدیم، در دفتر ماندیم. اژدهای زرد یک فعال خطرناک بود، اما مهمتر از آن، اژدها یک هکر مبتکر با دسترسی به یک کامپیوتر کوانتومی محدود بود. اژدها روحی بود که می توانست به هر دیوار آتشی نفوذ کند.

    با قدم زدن به خانه، حتی در منطقه تجاری، می‌توانید گرافیتی را ببینید که از اژدهای زرد حمایت می‌کند. هرگز مردم اینقدر جسور نبوده اند. اژدها چیزی را در آنها بیدار کرده است.

    ساعت ده و ربع به ساختمانم در منطقه دونگ چنگ رسیدم. خیلی دیر شده بود مادر مخالفت می کند. وقتی در آپارتمان طبقه هشتم را باز کردم، مادرم را دیدم که روی مبل دراز کشیده و تلویزیون روشن است، درست همانطور که من او را ترک کرده بودم. او گفت که دیر آمدی، همانطور که من چراغ ها را روشن کردم.

    «بله، مادر. اخبار را ندیدی؟ این یک زمان شلوغ برای ما با اعتراضات است.»

    او گفت: من اهمیتی نمی دهم. من یک پیرزن هستم. کودک باید در هنگام بیماری از والدین خود مراقبت کند. شما بیشتر از من به حزب اهمیت می دهید.

    روی کاناپه کنار پاهای پتویش نشستم. بو می داد اما نه بیشتر از حد معمول. "این درست نیست، مادر. تو همه چیز من هستی. چه کسی برای خروج شما از محله های فقیر نشین هزینه کرد؟ چه کسی قبض های شما را هنگام فوت پدر پرداخت کرد؟ فکر می کنی چرا وقتی نفست بدتر شد تو را به اینجا آوردم؟»

    گفت دلم برای خانه مان تنگ شده است. دلم برای کار در مزرعه تنگ شده است. دلم برای احساس خاک بین انگشتانم تنگ شده است. آیا ما می توانیم به عقب برگردیم؟

    «نه، مادر. اکنون خانه ما رفته است.» بعضی روزها بهتر از روزهای دیگر بودند. باید به خودم یادآوری می کردم که عصبانی نشو. این مادر واقعی من نبود فقط روح زنی که زمانی می شناختم.

    ***

    وایمین، با تند کشیدن در میان اخبار نشان داده شده روی صفحه نمایش که طول میز اداری ما را پوشش می داد، گفت: "من هنوز نمی توانم استراتژی را ببینم."

    دلون افزود: «خب، او بدیهی است که تلاش می‌کند مقامات حزب را شرمنده کند، اما زمان انتشار، رسانه‌های انتخابی، اهداف جغرافیایی، همه آنها بسیار تصادفی به نظر می‌رسند. اگر امضای کوانتومی IP او نبود، ما حتی مطمئن نمی‌شدیم که او پشت این انتشارات بوده است.»

    «دلون، اگر یک قطره دیگر روی میز ما بریزی، از تو می خواهم که کل دفتر را تمیز کنی. می‌دانید چقدر طول کشید تا این صفحه را دوباره کار کنم؟»

    "ببخشید، لی." دلون قطرات را با آستینش پاک کرد، در حالی که تیم پوزخند می زد.

    "نظرت چیه، لی؟" از پینگ پرسید. "آیا چیزی را از دست داده ایم؟"

    "فکر می کنم هر دوی شما درست می گویید. اژدها می‌خواهد حزب را تضعیف کند، اما تصادفی بودن انتشارات او نیز راهی برای ناشناخته ماندن اوست. ما نمی‌توانیم هدف بعدی یا ابزار انتشار رسانه‌ای او را پیش‌بینی کنیم، به همین دلیل است که باید به جای دیگری تمرکز کنیم. پیام اصلی او چیست؟ هدف نهایی او؟ تمام این نسخه‌ها، آن‌ها احساس می‌کنند آن‌قدر کوچک‌تر از آن هستند که شایسته تلاش‌های اژدها باشند.»

    "آیا هدف او این نیست که دولت باشکوه ما را از طریق این تصاویر و ایمیل های زهرآگین نابود کند؟" گفت شین. «این مار یک دیوانه است. تمام دغدغه او این است که وحدت ملی ما را خراب کند. چرا در هرج و مرج او به دنبال نظم هستیم؟»

    شین هرگز در میان ما درخشان ترین نبود. "بدون توجه به وضعیت روحی او. همه مردان برای اعمال خود دلایلی دارند. این «چرا» است که باید روی آن تمرکز کنیم.»

    شیمینگ گفت: «شاید بهتر باشد از نو شروع کنیم.

    موافقت کردم. دستم را روی میز تکان دادم و نمایشگر آن را از چیدن اخبار و یادداشت های همه پاک کردم. سپس یک پوشه را از تبلتم گرفتم و روی صفحه نمایش میز ضربه زدم تا محتویات آن را منتقل کنم. سپس صفحه نمایش یک جدول زمانی از سوء استفاده های اژدها را در تمام طول جدول نشان می دهد.

    توضیح دادم: «اژدهای زرد برای اولین بار سه ماه پیش در 1 ژوئیه 2046، روز تأسیس CPC ظاهر شد. «در اوج قحطی بزرگ، او پخش اخبار تلویزیون دولتی را قطع کرد تا تصاویر و ویدئوهایی از وزرای کابینه را در حال تبادل هدایا و ضیافت جشن نشان دهد. وزرا از سمت خود کنار رفتند و دو هفته بدون هیچ پیام دیگری گذشت.

    سپس او یک بسته ایمیل در سرویس پیام رسانی WeChat منتشر کرد. پیام‌های دو ساله وزیر گامزن، استان فوجیان، که جزئیات رشوه و سایر فعالیت‌های خرابکارانه را ارائه می‌دهد. او خیلی زود کنار رفت.»

    «از آن زمان، هر سه روز یک‌بار، پیوست‌های ایمیل به‌طور تصادفی یا از طریق مطبوعات، رسانه‌های اجتماعی، برنامه‌های پیام‌رسان یا گردهمایی‌های واقعیت مجازی منتشر می‌شوند و رهبران استان‌ها را به خاطر تخلفات مشابه متهم می‌کنند. اکثر آنها کناره گیری کردند در حالی که دیگران قبل از انتشار ایمیل هایشان خودکشی کردند.

    اکنون، اژدها وزرای کابینه را هدف قرار داده است. آخری آبروی وزیر بون را برد. شایعه شده بود که او در صف بعدی ریاست جمهوری خواهد بود.»

    ویمین گفت: «با وجود این همه وزیر بی اعتبار، آیا حزب ممکن است رئیس جمهور و وزرای جدید را انتخاب کند؟»

    شیمینگ سرش را تکان داد. معترضان به دلیلی این را پاکسازی بزرگ می نامند. از آنجایی که واجد شرایط ترین بوروکرات ها قادر به صعود به مناصب بالاتر نیستند، درک اینکه نسل بعدی دولت چگونه می تواند کار کند دشوار است.

    گفتم: «پس ما بازی آخر خود را داریم. بین شکست رودخانه ها و از دست دادن زمین های کشاورزی، چین نزدیک به یک دهه است که غذای کافی برای خوردن ندارد. شما نمی توانید با بیماران و گرسنگان استدلال کنید. به آن یک نرخ بیکاری دو رقمی را اضافه کنید تا مردم برای رهایی از ناامیدی خود دست به هر کاری بزنند.

    با هر عمل، اژدها به مردم می گوید که حزب دیگر شایسته حکومت نیست. او محدودیت‌هایی را که بر شهروندان روزمره گذاشته شده است حذف می‌کند و اطلاعات را آزاد می‌کند تا به آنها قدرت بر حزب بدهد.»

    "دیوانگی!" گفت شین. «این همه دیوانگی است. آیا مردم نمی توانند ببینند که اقلیم تقصیر دولت نیست؟ این غرب است که جهان ما را آلوده کرده است. اگر حزب نبود، چین خیلی وقت پیش فرو ریخته بود. استراتژی بزرگ تجدید حزب در حال حاضر شروع به کاهش این مشکلات کرده است.

    دلون گفت: «به اندازه کافی سریع نیست. در حال حاضر، تنها دیوار آتش است که اعتراضات را منطقه ای نگه داشته است. تا زمانی که مردم از مناطق مختلف چین یاد نگیرند که این انتشارات چقدر گسترده است، حزب می تواند اعتراضات را مهار کند و از تبدیل شدن آنها به یک قیام ملی جلوگیری کند.

    "صبر کن، شاید همین باشد!" گفت پینگ. "هدف بعدی."

    چشمانم گشاد شد. «پروژه سپر طلایی؟ فایروال؟ غیر ممکن.»

    ***

    یک عصر دیگر در اواخر وقت پیاده روی از دفتر به خانه. مادر قبول نمی کرد.

    پسرها احساس کردند که هدف واقعی اژدها را کشف کرده بودند. اما چگونه می توان از یک سیستم غیرقابل هک محافظت کرد؟ چگونه اژدها می تواند به دیوار آتشی متشکل از شبکه ای از ابرکامپیوترها که لایه های دفاعی مبتنی بر کوانتومی بی نهایت است نفوذ کند؟ غیر ممکن خواهد بود. هر تلاشی از بیرون و تله ما او را در عمل گرفتار می کرد. تنها در این صورت بود که می توانستیم ردیابی محل اختفای او را آغاز کنیم. اما ما برای نصب چنین مکانیزمی در داخل فایروال به مجوز سطح بالایی نیاز داریم. مدیر چاو وقتی به او گفتم خوشحال نشد.

    وقتی به نوبت خود در کوچه Chaoyangmen S نزدیک شدم، شروع به شنیدن شعارهای جمعیت زیادی از دور کردم. بیشتر از این نگذشته بود که به پشت سرم نگاه کردم تا صف طولانی خودروهای زرهی از نیروی پلیس ویژه پکن را دیدم که در خیابان جینبائو به سمت غرب در حال مسابقه بودند. قدم هایم را تندتر کردم تا آنها را دنبال کنم.

    هنگامی که به کوچه Chaoyangmen S رسیدم، سرم را از گوشه نگاه کردم و یک اژدها را دیدم. تنها چند یاردی جلوتر، دریای متلاطم معترضان تا کیلومترها دو طرف گذرگاه را پر کرده بود. همه آنها زرد پوشیده بودند، تابلوهایی در دست داشتند و پرچم های اژدهای زرد را تکان می دادند. شمارش آنها غیرممکن بود.

    خودروهای زرهی پلیس بیشتری برای حمایت از پلیس ضدشورش که از قبل به صف شده بودند، عبور کردند. ده‌ها پهپاد پلیس به دنبال آن‌ها، روی جمعیت پرواز می‌کردند، نورافکن‌های خود را می‌تابیدند و عکس می‌گرفتند. بیش از دویست پلیس در برابر جمعیتی که در حال نزدیک شدن بودند مقاومت کردند.

    با هجوم بیشتر پلیس به داخل، یکی از افسران نزدیک جبهه با میکروفون خود به جمعیت دستور داد که متفرق شوند و به خانه بروند. اوباش با سر دادن شعارهای بلندتر، خواستار پایان دادن به انتخابات آتی حزب کمونیست، و خواستار رای آزاد شدند. افسر فرمان خود را تکرار کرد و تهدید به دستگیری هرکسی را که می ماند اضافه کرد. جمعیت با صدای بلندتری پاسخ دادند و شروع به حرکت به جلو کردند. افسر تهدید خود را تکرار کرد و افزود که در صورت تهدید افسرانش مجاز است از زور استفاده کند. اوباش بی حوصله بودند.

    سپس این اتفاق افتاد. لحظه ای که افسر به پلیس ضد شورش دستور داد باتوم های خود را بالا بیاورند، جمعیت به جلو هجوم آوردند. صف پلیس ضد شورش در عرض چند ثانیه از هجوم مردم غرق شد. آنهایی که در جلو بودند زیر بار اوباش زیر پا گذاشته شدند، در حالی که پلیس در خطوط عقب پشت خودروهای زرهی عقب نشینی کرد. اما اوباش دنبال کردند. طولی نکشید که پلیس بالای خودروها نشسته بود و پهپادهای بالا شروع به تیراندازی کردند. آن موقع بود که دویدم.

    ***

    وقتی به خانه رسیدم به سختی می توانستم نفس بکشم. دستانم آنقدر عرق کرده بودند که مجبور شدم چهار بار آنها را روی کتم پاک کنم تا اسکنر کف در بتواند اثر انگشتم را شناسایی کند.

    دیر آمدی، مادر سرزنش کرد که من چراغ را روشن کردم. روی مبل دراز کشید و تلویزیون روشن بود، درست همانطور که من او را رها کرده بودم.

    به دیوار تکیه دادم و روی زمین سر خوردم. نفس مبارزه با او را نداشتم. بوی امشب بدتر بود.

    برات مهم نیست؟ او گفت. من یک پیرزن هستم. کودک باید در هنگام بیماری از والدین خود مراقبت کند. شما بیشتر از من به حزب اهمیت می دهید.

    «نه، مادر. من بیشتر از هر چیزی به تو اهمیت می دهم.»

    خبر آنچه اتفاق افتاد به سرعت پخش شد. طولی نکشید که اژدها در این رویداد نقش آفرینی کرد. این لحظه ای است که او منتظرش بوده است. اگر پلیس نتواند این را مهار کند، شهر و حزب هم با آن سقوط خواهد کرد.

    در حالی که صدای تشویق از خیابان های پایین طنین انداز شد، به تیمم پیامک فرستادم تا به محض اینکه امن شد، در دفتر با من ملاقات کنند. سپس با مدیر چاو تماس گرفتم اما مجبور شدم پیامی بگذارم. اگر او به زودی به ما اجازه دسترسی نمی داد، ممکن است اژدها ضربه مرگبار خود را بزند.

    مادر گفت دلم برای خانه مان تنگ شده است. دلم برای کار در مزرعه تنگ شده است. دلم برای احساس خاک بین انگشتانم تنگ شده است. آیا ما می توانیم به عقب برگردیم؟

    «نه، مادر. اکنون خانه ما رفته است.»

    ***

    همه هم تیمی های من تا سه و ربع بامداد زیر پوشش شب به دفتر برگشتند. من فقط یک ساعت بعد با مدیر چاو ارتباط برقرار کردم. او از آن زمان با فرماندهی مرکزی تلفنی صحبت می کرد.

    اوباش به گروه‌های کوچک‌تری تقسیم شده بود که در سرتاسر شهر راه می‌رفتند و صفوف آن‌ها با راهپیمایان جسورتر و بیشتر مملو شده بود. آنچه از نیروی پلیس شهر باقی مانده بود - آنهایی که وفادار ماندند - در نزدیکی ساختمان دوربین مداربسته، یک بلوک از ساختمان ما تجمع کردند. آنها تا زمانی که ارتش برای پشتیبانی از نیروهای خود نیامد، درگیر نمی شدند.

    در همین حال، من و تیمم تلاش خود را برای تکمیل اسکریپت رهگیری Dragon خود دو برابر کردیم. پس از نصب در پلت فرم عامل فایروال، تلاش اژدها برای نفوذ به سیستم و تروجان یک اسکریپت ردیابی در شبکه خود را نشان می دهد. این یک برنامه ساده بود که برای ردیابی بسیاری از هکرهایی که در گذشته با آنها کار کرده بودیم استفاده می شد. اما این فقط هر هکری نبود.

    یک ساعت دیگر گذشت تا مدیر چاو وارد دفتر شد. "برنامه ردیابی، آماده است؟"

    گفتم: «بله، آیا مجوز سیستم عامل فایروال به ما داده خواهد شد؟»

    از طریق من، بله. وزیر آن را تایید کرده است.»

    مدیر چاو، من فکر می کنم بهتر است که خودمان آن را نصب کنیم. امن تر خواهد بود.»

    "شما مجوز ندارید. فقط من. بسته را به من بدهید و من آن را به کنترل کننده اصلی فایروال ارسال می کنم. او در حالی که ما صحبت می کنیم در ساختمان سرور منتظر آن است.

    " … هرجور عشقته." به وایمین نگاه کردم و او تبلت را با فیلمنامه کامل شده به من داد. من چند اضافه کردم، فایل ها را در یک پوشه فشرده کردم، سپس آن را به تبلت مدیر چاو منتقل کردم. "آن را داری؟ باید پوشه زرد باشد.»

    "بله، متشکرم، اکنون آن را منتقل می کنم." چند ضربه روی تبلتش کشید و بعد نفس راحتی کشید. من باید بروم با وزیر چیان در ساختمان دوربین مداربسته ملاقات کنم. به محض اینکه اژدها حرکت خود را انجام داد با من تماس بگیرید. وقتی برنامه شما نصب شد، کنترلر خودش با شما تماس خواهد گرفت.

    "بله، من مطمئن هستم که او خواهد کرد."

    بعد از اینکه مدیر چاو دفتر را ترک کرد، همه ما در انتظار تماس کنترلر نفسمان را حبس کردیم. هر دقیقه طولانی تر از دقیقه گذشته احساس می شد. این اولین باری بود که به هر یک از ما این سطح از دسترسی به فایروال داده شد، چه رسد به این سطح از قرار گرفتن در معرض چنین مقامات عالی رتبه. فکر می کنم من تنها کسی بودم که احساس آرامش کامل داشتم. کار من انجام شد.

    تقریباً پانزده دقیقه گذشت تا صفحه‌های ایستگاه‌های کاری دفتر ما شروع به سوسو زدن کردند.

    شین گفت: «چیزی در حال رخ دادن است.

    "آیا فیلمنامه ماست؟" گفت شیمینگ. "من فکر کردم که کنترلر قرار است با ما تماس بگیرد."

    "لعنت مقدس!" دلون صندلی خود را از این ایستگاه کاری دور کرد. بچه ها، فایروال. این نمی تواند…”

    داشبورد فایروال نمایش داده شده در مانیتورهای ما با نماد زرد روشن اژدهای زرد جایگزین شد.

    برگشتم رو به دوستانم. این آخرین باری بود که آنها را دیدم. "بچه ها، شما اژدهای زرد را گرفتید." تلفن شروع به زنگ زدن کرد. پلیس به زودی اینجا خواهد بود. من خواهم ماند. عاقلانه است اگر تو را اینجا با من پیدا نکنند. متاسفم."

    ***

    تو یک پنجشنبه مردی تقریباً دو سال از آن روز می گذرد. من هنوز به یاد دارم که بدن شما چقدر ضعیف بود، چقدر سرد بود. من تو را به همان اندازه که داشتم در پتو پیچیدم و تو هنوز گرمایی را که می خواستی پیدا نکردی.

    دکترها گفتند سرطان ریه داری. همان پدر. آنها گفتند هوایی که از نیروگاه های زغال سنگی که دولت در کنار مزرعه شما ساخته است تنفس می کنید باعث آن شده است. وقتی مزرعه ما را از ما گرفتند، دود شهر را استنشاق کردی.

    همه چیز را گرفتند مادر. آنها از خیلی ها به نام پیشرفت چیزهای زیادی گرفتند. دوباره هرگز. در مرگ امیدوارم عدالتی را که در زندگی از شما ربوده شده به شما داده باشم.

    *******

    لینک های سری جنگ های آب و هوایی WWIII

    چگونه گرمایش جهانی 2 درصد منجر به جنگ جهانی می شود: جنگ جهانی سوم، جنگ اقلیمی P1

    جنگ جهانی سوم اقلیمی: روایت ها

    ایالات متحده و مکزیک، داستان یک مرز: جنگ جهانی سوم آب و هوا P2

    کانادا و استرالیا، A Deal Gone Bad: WWIII Climate Wars P4

    اروپا، قلعه بریتانیا: WWIII Climate Wars P5

    روسیه، تولدی در مزرعه: جنگ جهانی سوم اقلیمی P6

    هند، Waiting for Ghosts: WWIII Climate Wars P7

    خاورمیانه، بازگشت به بیابان ها: جنگ جهانی سوم، جنگ های آب و هوایی P8

    آسیای جنوب شرقی، غرق شدن در گذشته شما: جنگ جهانی سوم، جنگ های آب و هوایی P9

    آفریقا، دفاع از یک خاطره: جنگ جهانی سوم جنگ های آب و هوایی P10

    آمریکای جنوبی، انقلاب: جنگ جهانی سوم جنگ های آب و هوایی P11

    جنگ جهانی سوم: ژئوپلیتیک تغییرات اقلیمی

    ایالات متحده در مقابل مکزیک: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    چین، ظهور یک رهبر جدید جهانی: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    کانادا و استرالیا، قلعه های یخ و آتش: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    اروپا، ظهور رژیم های وحشیانه: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    روسیه، امپراتوری پاسخ می دهد: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    هند، قحطی و خانواده‌ها: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    خاورمیانه، فروپاشی و رادیکال شدن جهان عرب: ژئوپلیتیک تغییرات اقلیمی

    آسیای جنوب شرقی، فروپاشی ببرها: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    آفریقا، قاره قحطی و جنگ: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    آمریکای جنوبی، قاره انقلاب: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    جنگ جهانی سوم اقلیمی: چه کاری می توان انجام داد

    دولت ها و توافق جهانی جدید: پایان جنگ های آب و هوایی P12

    آنچه می توانید در مورد تغییرات آب و هوایی انجام دهید: پایان جنگ های آب و هوایی P13

    به روز رسانی برنامه ریزی شده بعدی برای این پیش بینی

    2021-03-08

    مراجع پیش بینی

    پیوندهای محبوب و سازمانی زیر برای این پیش‌بینی ارجاع داده شد:

    پیوندهای Quantumrun زیر برای این پیش بینی ارجاع داده شدند: